سال های بدی بدنیا اومدیم نه تونستیم ازدواج کنیم و نه تونستیم نیمه گمشدمونو پیدا کنیم نه تونستیم کمک حال پدر مادرمون باشیم نه تحمل زندگی باهاشونو داریم نه توان حدا شدن ازشون نه تونستیم روی خوشبختی رو ببینیم حس میکنم اضافیِ اضافیم پوچِ پوچم از این درد بمیرم رواس
در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم...
تا وقتی که جماعت پذیرفته اند که همیشه باید بین 'بد' و 'بدتر' یکی را انتخاب کنند و لیاقت اینکه گزینه 'خوب' هم بین انتخابها باشد را ندارند، آش همین هست و کاسه همین.
دروغ گفتن و پنهان کاری، یک اشتباه نیست، یک تصمیم هست. یک نفر تصمیم میگیره به شما دروغ بگه،وقتی هم که متوجه میشید میگه ببخشید اشتباه کردم. بعد از دروغ شنیدن از طرف چدتا سئوال هوشمندانه دیگه هم بپرسید که مجبور شه بازم دروغ بگه، بعدش نمیتونه بگه ببخشید اشتباه کردم که صد تا دروغ گفتم
یه مشتری مالایی از خانم منشی گله کرده بود که من و تو هموطن هستیم باید هوای منو داشته باشی نه شرکت رو. اونم گفته بود دوسال پیش که من دربدر دنبال کار میگشتم هیچ هموطنی بهم کار نمیداد میگفتن بی تجربه ای، ولی این آقا گفت تو آدم باهوشی هستی فقط باید آموزش ببینی